از درس علوم جمله بُگریزی بِه
واندر سر زُلف دلبر آویزی بِه
زآن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خون قَنینه در قَدَح ریزی بِه
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وَز تار وجود عمر ما پودی کو؟
در چَنبَرِ چرخ جانِ چندین پاکان
می سوزد و خاک می شود دودی کو؟
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟
وَز تار وجود عمر ما پودی کو؟
در چَنبَرِ چرخ جانِ چندین پاکان
می سوزد و خاک می شود دودی کو؟
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه زِ مِهر بر جَبین میزندش
این کوزهگر دَهر چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش!
از درس علوم جمله بُگریزی بِه
واندر سر زُلف دلبر آویزی بِه
زآن پیش که روزگار خونت ریزد
تو خون قَنینه در قَدَح ریزی بِه
♫♫